0

📗📘📙غزلیات صائب تبریزی📗📘📙

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۰۹
جمعه 13 فروردین 1395  10:35 PM

از غبار خط فزون شد روشنایی دیده را

توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را

دیده یعقوب می خواهد نسیم پیرهن

نیست هر نادیده لایق جامه پوشیده را

گر چه باشد صیقل زنگ کدورت ماه عید

ناخن الماس باشد، داغ ماتم دیده را

خود حساب از پرسش روز حساب آسوده است

نیست پروایی ز میزان مردم سنجیده را

می نمودم وحشت از کثرت، ندانستم که خار

از گریبان سر برآرد دامن برچیده را

چند باشم زان رخ مستور، قانع با خیال؟

در گریبان تا به کی ریزم گل ناچیده را؟

بی قراری های دل زنگ کدورت را فزود

پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را

بهره زان موی میان نازک خیالان می برند

در نیابد هر کسی این معنی پیچیده را

زلف با افتادگی بر سر کشان غالب شود

فتح باشد در رکاب این رایت خوابیده را

نیست جز انسان کسی شایسته اوصاف حق

شاه می بخشد به خاصان جامه پوشیده را

سخت تر گردد گره، هر گاه صائب تر شود

باده هیهات است بگشاید دل غم دیده را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها