0

📗📘📙غزلیات صائب تبریزی📗📘📙

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۱۲
جمعه 13 فروردین 1395  10:35 PM

در شکایت ریختی دندان نعمت خواره را

کهنه کردی در ورق گردانی این سی پاره را

جوهر دل شد عیان از گرم و سرد روزگار

آب و آتش ذوالفقاری کرد این انگاره را

اهل دل را گفتگوی عشق آب زندگی است

نیست نقلی به ز اخگر مرغ آتشخواره را

دل نهاد درد تا بودم، فراغت داشتم

چاره جویی کرد سرگردان من بیچاره را

من که در صحرای خودکامی سراسر می روم

چون توانم جمع کردن این دل صد پاره را؟

عشرت روی زمین بسته است در آرام دل

خواب طفلان لنگر تمکین بود گهواره را

گر دل خود زنده خواهی خاکساری پیشه کن

به ز خاکستر لباسی نیست آتشپاره را

گوشه چشمی اگر صائب به حال من کنند

سرمه می سازم ز برق تیشه سنگ خاره را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها