0

📗📘📙غزلیات صائب تبریزی📗📘📙

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۷۵
جمعه 13 فروردین 1395  10:35 PM

نان به خون دل شد از تیغ زبان رنگین مرا

ترزبانی در گلو شد گریه خونین مرا

داغ دارد شعله سرگرمیم خورشید را

می شود روشن چراغ کشته بر بالین مرا

شد دو بالا حرص دنیای من از قد دوتا

در فلاخن گشت این خواب سبک، سنگین مرا

دشمن خونخوار از تیغ زبانم ایمن است

چون گل بی خار، منتهاست بر گلچین مرا

حسن بی اندازه را حیرت سزاوارست و بس

بس بود فهمیدگی از مستمع، تحسین مرا

چون سپر تا چند در میدان جانبازان عشق

طعمه شمشیر سازد جبهه پرچین مرا

این سر پر شور کز قسمت نصیب من شده است

زود خواهد کرد با منصور، هم بالین مرا

شورش مجنون من از کوه غم ساکن نشد

کی تواند داد سنگ کودکان تسکین مرا؟

داغ نومیدی مرا از لاله زاران خوشترست

چشم بر روزن بود از خانه رنگین مرا

زهره می بازد عقاب از خنده مستانه ام

من نه آن کبکم که صید خود کند شاهین مرا

رزق دندان ملامت می شود صائب لبش

همچو خون مرده هر کس می کند تلقین مرا

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها