0

📗📘📙غزلیات صائب تبریزی📗📘📙

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۲۶
جمعه 13 فروردین 1395  10:31 PM

چشم او چندان که مست خواب می سازد مرا

تاب آن موی میان بی تاب می سازد مرا

تا شدم محو جمال او، اثر از من نماند

چون کتان آمیزش مهتاب می سازد مرا

تا نگشتم دور ازو، کامل نگشتم، همچو ماه

دوری خورشید عالمتاب می سازد مرا

خوشدلم با آه سرد و گریه های آتشین

بی تکلف این هوا و آب می سازد مرا

سرنمی پیچم چو طفل از گوشمال روزگار

جوهر تیغم که پیچ و تاب می سازد مرا

در گداز گوهر من آتشی در کار نیست

دیدن گل همچو شبنم آب می سازد مرا

گر چه امروز از رعونت سر فرو نارد به من

خاک چون گرد، فلک محراب می سازد مرا

این سبکروحی که من از کنج عزلت دیده ام

دلگران از صحبت احباب می سازد مرا

خاکساران صیقل آیینه یکدیگرند

درد می بیش از شراب ناب می سازد مرا

می گذارم سر به پای خاک، صائب سایه وار

چرخ اگر خورشید عالمتاب می سازد مرا

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها