0

📗📘📙غزلیات صائب تبریزی📗📘📙

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۲۹
جمعه 13 فروردین 1395  10:31 PM

دیدن لعل لبش خاموش می سازد مرا

تنگ ظرفم، رنگ می مدهوش می سازد مرا

مهره گهواره ام اشک است چون طفل یتیم

می خورد خون دایه تا خاموش می سازد مرا

شعله های شخ از صرصر شود بی باک تر

سیلی استاد، بازیگوش می سازد مرا

پرده شرم و حجاب من ز گل نازکترست

گرمی نظاره شبنم پوش می سازد مرا

می کنم در جرعه اول سبکبارش ز غم

چون سبو هر کس که بار دوش می سازد مرا

حسن مهتابی مرا می ریزد از هم چون کتان

از بهار افزون خزان مدهوش می سازد مرا

گر چنین خواهد ز روی درد بلبل ناله کرد

همچو شاخ گل سراپا گوش می سازد مرا

همچنان بر سرو سیمین تو می لرزد دلم

گر نسیم از برگ گل آغوش می سازد مرا

گر چه می داند نماند برق پنهان در سحاب

آسمان ساده دل خس پوش می سازد مرا

صائب از گفت و شنود خلق مغزم پوچ شد

گوش سنگین و لب خاموش می سازد مرا

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها