0

📗📘📙غزلیات صائب تبریزی📗📘📙

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۳۳
جمعه 13 فروردین 1395  10:31 PM

از سر زلف تو بر دل کار مشکل شد مرا

این ره پر پیچ و خم بر پا سلاسل شد مرا

تخم امیدی که دل در سینه خرمن کرده بود

در زمین شور دنیا جمله باطل شد مرا

کرد کار سیل بی زنهار با ویرانه ام

خرمنی کز دانه های اشک حاصل شد مرا

نیستم بر خاطر دریا گران چون خار و خس

می تواند هر کف بی مغز، ساحل شد مرا

خار خشکم، می شوم قانع به اندک گرمیی

هر شراری می تواند شمع محفل شد مرا

دست خود چون موج شستم از عنان اختیار

تا به دریای حقیقت قطره واصل شد مرا

شرم عشق از دیدن رخسار یارم بازداشت

از تماشا این حجاب نور حایل شد مرا

ضعف بر مجنون من گر این چنین زور آورد

موجه ریگ روان خواهد سلاسل شد مرا

قامت خم برد آرام و قرار از جان من

خواب شیرین، تلخ ازین دیوار مایل شد مرا

شاهد کیفیت می، شور میخواران بس است

رهبر تیغ شهادت رقص بسمل شد مرا

حسن عالمگیر لیلی تا نقاب از رخ گرفت

دامن دشت جنون دامان محمل شد مرا

در طریقت بار هر کس را نگرفتم به دوش

چون گشودم چشم بینش، بار بر دل شد مرا

عشق تا دست نوازش بر سر دوشم کشید

زال شد صائب اگر رستم مقابل شد مرا

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها