0

گزیدهٔ غزلیات صائب تبریزی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۱۴
جمعه 13 فروردین 1395  9:18 PM

سیه مست جنونم، وادی و منزل نمی‌دانم

کنار دشت را از دامن محمل نمی‌دانم

شکار لاغرم، مشاطگی از من نمی‌آید

نگارین کردن سرپنجهٔ قاتل نمی‌دانم

سپندی را به تعلیم دل من نامزد گردان

که آداب نشست و خاست در محفل نمی‌دانم!

بغیر از عقدهٔ دل کز گشادش عاجزم عاجز

دگر هر عقده کید پیش من، مشکل نمی‌دانم

من آن سیل سبکسیرم که از هر جا که برخیزم

بغیر از بحر بی‌پایان دگر منزل نمی‌دانم

اگر سحر این بود صائب که از کلک تو می‌ریزد

تکلف بر طرف، من سحر را باطل نمی‌دانم!

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها