0

گزیدهٔ غزلیات صائب تبریزی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۱۲
جمعه 13 فروردین 1395  9:18 PM

دو عالم شد ز یاد آن سمن سیما فراموشم

به خاطر آنچه می‌گردید، شد یکجا فراموشم

نمی‌گردد ز خاطر محو، چون مصرع بلند افتد

شدم خاک و نشد آن قامت رعنا فراموشم

چه فارغبال می‌گشتم درین عالم، اگر می‌شد

غم امروز چون اندیشهٔ فردا فراموشم

ز چشم آن کس که دور افتاد، گردد از فراموشان

من از خواری، به پیش چشم، از دلها فراموشم

سپند او شدم تا از خودی آسان برون آیم

ندانستم شود برخاستن از جا فراموشم

ز من یک ذره تا در سنگ باشد چون شرر باقی

نخواهد شد هوای عالم بالا فراموشم

نه از منزل، نه از ره، نه ز همراهان خبر دارم

من آن کورم که رهبر کرده در صحرا فراموشم

به استغنا توان خون در جگر کردن نکویان را

ولی از دیدنش می گردد استغنا فراموشم

نیم من دانه‌ای صائب بساط آفرینش را

که در خاک فراموشان کند دنیا فراموشم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها