0

گزیدهٔ غزلیات صائب تبریزی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۸
جمعه 13 فروردین 1395  9:16 PM

نه پشت پای بر اندیشه می‌توانم زد

نه این درخت غم از ریشه می‌توانم زد

به خصم گل زدن از دست من نمی‌آید

وگرنه بر سر خود تیشه می توانم زد

خوشم به زندگی تلخ همچو می، ورنه

برون چو رنگ ازین شیشه می‌توانم زد

اگر ز طعنهٔ عاجز کشی نیندیشم

به قلب چرخ جفاپیشه می‌توانم زد

ازان ز خنده نیاید لبم به هم چون جام

که بوسه بر دهن شیشه می‌توانم زد

ندیده است جگرگاه بیستون در خواب

گلی که من به سر تیشه می‌توانم زد

خوش است پیش فتادن ز همرهان صائب

وگرنه گام به اندیشه می‌توانم زد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها