0

گزیدهٔ غزلیات صائب تبریزی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۹۴
جمعه 13 فروردین 1395  9:14 PM

در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع

تا نپیوستم به خاموشی نیاسودم چو شمع

دیدنم نادیدنی، مدنگاهم آه بود

در شبستان جهان تا چشم بگشودم چو شمع

سوختم تا گرم شد هنگامهٔ دلها ز من

بر جهان بخشودم و بر خود نبخشودم چو شمع

سوختم صد بار و از بی‌اعتباریها نگشت

قطرهٔ آبی به چشم روزن از دودم چو شمع

پاس صحبت داشتن آسایش از من برده بود

زیر دامان خموشی رفتم، آسودم چو شمع

این که گاهی می‌زدم بر آب و آتش خویش را

روشنی در کار مردم بود مقصودم چو شمع

مایهٔ اشک ندامت گشت و آه آتشین

هر چه از تن‌پروری بر جسم افزودم چو شمع

این زمان افسرده‌ام صائب، و گرنه پیش ازین

می‌چکید آتش ز چشم گریه آلودم چو شمع

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها