0

گزیدهٔ غزلیات صائب تبریزی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۸۱
جمعه 13 فروردین 1395  9:14 PM

می‌کند یادش دل بیتاب و از خود می‌رود

می‌برد نام شراب ناب و از خود می‌رود

هر که چون شبنم درین گلزار چشمی باز کرد

می‌شود از آتش گل آب و از خود می‌رود

از محیط آفرینش هر که سر زد چون حباب

می‌زند یک دور چون گرداب و از خود می‌رود

پای در گل ماندگان را قوت رفتار نیست

یاد دریا می‌کند سیلاب و از خود می‌رود

زاهد خشک از هوای جلوهٔ مستانه‌اش

می‌کشد خمیازه چون محراب و از خود می‌رود

وصل نتواند عنان رفتن دل را گرفت

موج می‌غلتد به روی آب و از خود می‌رود

نیست این پروانه را سامان شمع افروختن

می‌کند نظارهٔ مهتاب و از خود می‌رود

دست و پایی می‌زند هر کس درین دریا چو موج

بر امید گوهر نایاب و از خود می‌رود

بی‌شرابی نیست صائب را حجاب از بیخودی

جای صهبا می‌کشد خوناب و از خود می‌رود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها