0

گزیدهٔ غزلیات صائب تبریزی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۲
جمعه 13 فروردین 1395  9:11 PM

چون سرو بغیر از کف افسوس، برم نیست

از توشه به جز دامن خود بر کمرم نیست

چون سیل درین دامن صحرای غریبی

غیر از کشش بحر دگر راهبرم نیست

از فرد روان خجلت صد قافله دارم

هر چند به جز درد طلب همسفرم نیست

چون آینه و آب نیم تشنهٔ هر عکس

نقشی که ز دل محو شود در نظرم نیست

چون غنچهٔ تصویر، دلم جمع ز تنگی است

امید گشایش ز نسیم سحرم نیست

زندان فراموشی من رخنه ندارد

در مصرم و هرگز ز عزیزان خبرم نیست

صائب همه کس می‌برد از شعر ترم فیض

استادگی بخل در آب گهرم نیست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها