0

کنز الحقایق شیخ محمود شبستری

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

در حسب حال و ختم کتاب گوید
پنج شنبه 12 فروردین 1395  5:19 PM

سخن در سینه زین بسیار دارم

نمی‌گویم که عمری کار دارم

چو در کار است با گفتار کردار

پی کردار کرد و ترک گفتار

نه گفتار است تنها جمله کارم

که از کردار دارم هرچه دارم

برای غیر این گفتار بوده است

وگرنه کار من کردار بوده است

بگویم چیست کارم ترک دنیا

بگویم چیست بارم میل عقبی

گرفتم ترک دنیا کارم این بود

ببستم بار عقبی بارم این بود

ز دنیا و ز عقبی گشتم آزاد

سر و کارم کنون با دوست افتاد

ازین پس کار من یکتاست با دوست

یکی باید دوئی آنجا نه نیکوست

بر این معنی سخن را ختم کردم

که ختم است این سخن بر من که مردم

چنان مردی که الحق مرد باشد

که از عقبی و دنیا فرد باشد

تو هم گر وارهی همدرد گردی

یقین دانم به معنی مرد گردی

اگر ار خلق بُرّی با خود آئی

ز خود بًرّی از آن پس با خدائی

برای دوست کم کن دشمنی را

به حق دوستی بفکن منی را

مجو از بهر نفس خود مرادش

که گردد از مراد افزون عنادش

ولی چون کم شود از دل مرادت

کند در نامرادی دوست شادت

مریدی هست میلش سوی دنیا

مریدی هست میلش سوی عقبی

ارادت بعد از این بر سوی حق کن

مریدی گر کنی بر این نسق کن

اگر مردی ز خود گردی تو بیزار

به مردی روی خود سوی خدا آر

چه می‌خواهی بری در معرفت گوی

خدا بین و خدا دان و خدا گوی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها