0

مثنویات شاه نعمت‌الله ولی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۵۳
پنج شنبه 12 فروردین 1395  2:09 PM

الف و میم و معرفت گفتیم

گوهر معرفت نکو سفتیم

ساقی ما عنایتی فرمود

می خمخانه را به ما پیمود

آنکه هم ناظر است و هم منظور

نور چشم است و از نظر منظور

در همه آینه نموده جمال

آینه روشنست خوش به کمال

هستی و هر چه هست بی او نیست

ور تو گوئی که هست نیکو نیست

به تعیُن یکی هزار نمود

بی تعین یکی تواند بود

به وجودند این و آن موجود

بی وجود ای عزیز نتوان بود

هر چه موجود بود از اشیا

همه باشند مظهر اسما

از مسمی تو اسم را می جو

موج و دریا به عین ما می جو

اسم و عین است و روح و جسم چهار

ظل یک ذات باشد آن ناچار

اسم اعظم طلب کن از کامل

زان که کامل بود بدان واصل

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها