0

غزلیات شاه نعمت‌الله ولی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۷
پنج شنبه 12 فروردین 1395  12:06 PM

از کرم بنواخت ما را یار ما

لاجرم بالا گرفته کار ما

جان فروشانیم در بازار عشق

تن چه باشد در سر بازار ما

آب چشم ما به هر سو می رود

باز می گوید روان اسرار ما

منصب عالی اگر خواهی بیا

خاک ره شو بر در خمّار ما

از حباب و موج دریا آب جو

تا بیابی این همه آثار ما

جز یکی در هر دو عالم هست نیست

کس نکرد انکار بر اقرار ما

رند سرمستیم و با ساقی حریف

نعمت الله سید و سردار ما

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها