0

غزلیات شاه نعمت‌الله ولی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۱
پنج شنبه 12 فروردین 1395  12:06 PM

هرچه خواهد می کند سلطان ما

دل برد جان بخشد آن جانان ما

دنیی و عقبی از آن و این و آن

ما از آن او و او هم ز آن ما

دردمندانیم و دردی می خوریم

دُرد درد دل بود درمان ما

عقل کل حیران شده در عشق او

خود چه شد این عقل سرگردان ما

هر که آمد سوی ما با ما نشست

غرقه شد در بحر بی پایان ما

رند سر مستی طلب از وی بجوی

لذت رندی سر مستان ما

بندهٔ فرمان و فرمان می دهیم

سید ما می برد فرمان ما

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها