0

غزلیات شاه نعمت‌الله ولی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۵
پنج شنبه 12 فروردین 1395  12:05 PM

صد دوا بادا دوای درد بی درمان ما

دُرد دردش نوش کن گر می بری فرمان ما

خون دل در جام دیده عاشقانه ریختیم

بر امید آنکه بنشیند دمی بر خوان ما

خانه خالی کرده ایم و خوش نشسته بر درش

غیر او را نیست باری در سرا بستان ما

در حیات جاودانی یافته از عشق او

همدم زنده دلان شو تا بیابی جان ما

در میان ما و او غیری نمی آید به کار

ما از آن دلبریم و دلبر ما ز آن ما

دُرد درد او دوای درد ما باشد مدام

عشق او گنجیست در کنج دل ویران ما

آشنای نعمت اللهیم و غرق بحر او

ذوق اگر داری درآ در بحر بی پایان ما

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها