0

غزلیات شاه نعمت‌الله ولی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳
پنج شنبه 12 فروردین 1395  12:03 PM

عارفی کو بُود ز آل عبا

خواه گو خرقه پوش و خواه قبا

جان معنی طلب نه صورت تن

تن بی جان چه می کند دانا

باده می نوش و جام را می بین

تا تن و جان تو بود زیبا

گرچه حق ظاهر است کی بیند

دیدهٔ دردمند نابینا

احمق است آنکه ما و حق گوید

مرد عاشق نگوید این حاشا

یک وجود است و صد هزار صفت

به وجود است این دوئی یکتا

می وحدت ز جام کثرت نوش

نیک دریاب این سخن جانا

ما و کعبه حکایتی است غریب

رند سرمست و جنت المأوا

بر در دیر تکیه گاه من است

گر مرا طالبی بیا آنجا

قطره و بحر و موج و جو آبند

هر چه خواهی بجو ولی از ما

نعمت الله را به دست آور

با خدا باش با خدا خدا

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها