0

قصاید شاه نعمت‌الله ولی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قصیدهٔ شمارهٔ ۸
پنج شنبه 12 فروردین 1395  11:58 AM

خوش رحمتیست یاران صلوات بر محمد

گوئیم از دل و جان صلوات بر محمد

گر مومنی و صادق با ما شوی موافق

کوری هر منافق صلوات بر محمد

در آسمان فرشته مهرش به جان سرشته

بر عرش خوش نوشته صلوات بر محمد

صلوات اگر بگوئی یابی هرآنچه جوئی

گر تو ز خیل اوئی صلوات بر محمد

ای نور دیدهٔ ما خوش مجلسی بیارا

می گو خوشی خدا را صلوات بر محمد

مانند گل شکفتیم و درّ لطیف سُفتیم

خوش عاشقانه گفتیم صلوات بر محمد

والله که دیدهٔ من از نور اوست روشن

جان منست و من تن صلوات بر محمد

گفتیم با دل و جان با عاشقان کرمان

شادی روی یاران صلوات بر محمد

بی شک علی ولی بود پروردهٔ نبی بود

شاه همه علی بود صلوات بر محمد

گویم دعای سید خوانم ثنای سید

جانم فدای سید صلوات بر محمد

خوش گفت نعمت الله رمزی زلی مع الله

خوش گو به عشق الله صلوات بر محمد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها