0

غزلیات سیف فرغانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۳۴
پنج شنبه 12 فروردین 1395  10:18 AM

ای چو انجم جیش حسنت بی عدد

ماه از روی تو می خواهد مدد

محرم قرب ترا میقات وصل

مجرم بعد ترا شمشیر حد

وی الف قدی که بی وصل توم

حرف با تشدید هجران یافت مد

در حساب حسن تو بی کار شد

راست چون دست اشل انگشت عد

رفتی و اندوه تو در دل بماند

همچونم در خاک و گرد اندر نمد

صبر در دل زآتش هجران تو

جا نمی گیرد چو آب اندر سبد

منکر هجرت عذابی می کند

مرده دل را که هست از تن لحد

سنگ دل از گازر اندوه تو

می خورد چون جامه چرکین لگد

آفتابا در فراقت هر نفس

صبح شوق از شرق جانم می دمد

بی مه رویت که شب روزست ازو

آفتاب از سایه ما می رمد

سیف فرغانی بعشقت نادرست

زین دل خود رای و عقل بی خرد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها