0

غزلیات سیف فرغانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۶۷
پنج شنبه 12 فروردین 1395  10:16 AM

گرمرا زلفت اوفتد در دست

نکنم کوته ازتو دیگر دست

گرچه من هم نمی رسم شادم

که بزلفت نمی رسد هر دست

خاک پای تو گوهریست عزیز

کی رسد بنده را بگوهر دست

تا زلعلت شکر بدست آریم

چون مگس می زنیم برسر دست

هرکرا بر لب تو دست بود

کی بیالاید او بشکر دست

اهل دل را نداد در همه عمر

دلستانی زتو نکوتر دست

برسرت جان فشان کنم کامروز

نیست چیزی دگر مرا بر دست

عذر خود گفت سیف فرغانی

که فقیرم، نمی دهد زر دست

در دلم هست مهر تو چه شود

اگرت شعر من بود در دست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها