0

غزلیات سیف فرغانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۳۱
پنج شنبه 12 فروردین 1395  10:11 AM

ای بدل کرده آشنایی را

برگزیده زما جدایی را

خوی تیز ازبرای آن نبود

که ببرند آشنایی را

در فراقت چو مرغ محبوسم

که تصور کند رهایی را

مژه در خون چو دست قصابست

بی تو مر دیده سنایی را

شمع رخساره تو می طلبم

همچو پروانه روشنایی را

آفتابی و بی تو نوری نیست

ذره یی این دل هوایی را

عندلیبم بجان همی جویم

برگ گل دفع بینوایی را

بی جمالت چو سیف فرغانی

ترک کردم سخن سرایی را

چاره کارها بجستم و دید

چاره وصل است بی شمایی را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها