0

غزلیات سنایی غزنوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۹۰
چهارشنبه 11 فروردین 1395  5:14 PM

ای لعل ترا هر دم دعوی خدایی

برخاسته از راه تو چونی و چرایی

با جزع تو و لعل تو بر درگه حسنت

عیسی به تعلم شده موسی به گدایی

پیش تو همی گردم در خون دو دیده

می‌بینی و می‌پرسی ای خواجه کجایی

گفتی که چه می‌سازی بی صبر دل و جان

جانا چه توان ساخت بدین رخت و کیایی

آنکس که به سودای تو از خود نشود دور

سستست به کار خود چون بت به خدایی

از جمع غلامان تو حقا که درین شهر

یک بنده ترا نیست به مانند سنایی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها