0

غزلیات سنایی غزنوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۹۸
چهارشنبه 11 فروردین 1395  5:14 PM

باز این چه عیاری را شب پوش نهادستی

آشوب دل ما را بر جوش نهادستی

باز آن چه شگرفی را بر شعلهٔ کافوری

صد کژدم مشکین را بر جوش نهادستی

در حجرهٔ مهجوران چون کلبهٔ زنبوران

هم نیش کشیدستی هم نوش نهادستی

در غارت بی باران چون عادت عیاران

هم چشم گشادستی هم گوش نهادستی

ای روز دو عالم را پوشیده کلاه تو

نامش به چه معنی را شبپوش نهادستی

از جزع تو اقلیمی در شور و تو از شوخی

لعل شکرافشان را خاموش نهادستی

از کشی و چالاکی پیران طریقت را

صد غاشیه از عشقت بر دوش نهادستی

سحرا گه تو کردستی تا نام سنایی را

با آنهمه هوشیاری بی هوش نهادستی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها