0

غزلیات سنایی غزنوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۶۱
چهارشنبه 11 فروردین 1395  5:14 PM

ای ببرده آب آتش روی تو

عالمی در آتشند از خوی تو

مشک و می را رنگ و مقداری نماند

ای نه مشک و می چو روی و موی تو

چشمکانت جاودانند ای صنم

نرگس آمد ای عجب جادوی تو

تیر عشقت در جهان بر من رسید

غازیانه زان کمان ابروی تو

زنگیانند آن دو زلف پای کوب

بلعجب اندر نظاره سوی تو

با خروش و با فغان دیوانه‌وار

خاک پاشم بر سر اندر کوی تو

هر کسی مشغول در دنیا و دین

دین و دنیای سنایی روی تو

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها