غزل شمارهٔ ۳۷۰
چهارشنبه 11 فروردین 1395 5:13 PM
ای نقاب از روی ماه آویخته
صبح را با ماهتاب آمیخته
در خیال عاشقان از زلف و رخ
صورت حال و محال انگیخته
آسمان خاک بیز از کوی تو
سالها غربال دولت بیخته
عقل ترسا روح عیسی روی را
در چلیپاهای زلف آویخته
از لطافت باد آب و آب باد
هم برون برده ز سر هم ریخته
ای سنایی بهر خاک کوی تو
ز آبروی و دین و دل بگریخته
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.