0

غزلیات سنایی غزنوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۵۳
چهارشنبه 11 فروردین 1395  5:12 PM

ای دریغا گر رسیدی دی به من پیغام تو

دوش زاری کردمی در آرزوی نام تو

از عتاب خود کنون پرم به بر گر بهر تو

پر بریده به بود تا مانم اندر دام تو

می نبود آنرخ نصیب چشم اکنون آمدم

تا صدف گردد مگر گوش من از پیغام تو

نیست اندر تو چو یوم‌الحشر لهو و ظلم و لغو

همچو یوم‌الحشر بی‌انجام باد ایام تو

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها