0

غزلیات سنایی غزنوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۵۵
چهارشنبه 11 فروردین 1395  5:08 PM

ای دیدن تو حیات جانم

نادیدنت آفت روانم

دل سوخته‌ای به آتش عشق

بفروز به نور وصل جانم

بی‌عشق وصال تو نباشد

جز نام ز عیش بر زبانم

اکنون که دلم ربودی از من

بی روی تو بود چون توانم

دردیست مرا درین دل از عشق

درمانش جز از تو می ندانم

بر بوی تو ز آرزوی رویت

همواره به کوی تو دوانم

تا گوش همی شنید نامت

جز نام تو نیست بر زبانم

تا لاله شدت حجاب لولو

لولوست همیشه بر رخانم

گلنای بهی شدم ز تیمار

وین اشک به رنگ ناردانم

شد خال رخ تو ای نگارین

شور دل و نور دیدگانم

ای عشق تو بر دلم خداوند

من بندهٔ عشق جاودانم

وصف تو شدست ماهرویا

از وهم برون و از گمانم

پیش آی بتا و باده پیش آر

بنشان بر خویش یک زمانم

از دست تو گر چشم شرابی

تا حشر چو خضر زنده مانم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها