0

غزلیات سنایی غزنوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۲۷
چهارشنبه 11 فروردین 1395  5:05 PM

از همت عشق بافتوحم

پا بستهٔ عشق بلفتوحم

بربود ز بوی زلف عقلم

بفزود ز آب روی روحم

از موی سیاه اوست شامم

وز روی نکوی او صبوحم

یک بوسه ازو بیافتم بس

آن بود ز عشق او فتوحم

زان بوسهٔ همچو آب حیوان

اکنون نه سناییم که نوحم

نی نی که برفت نوح آخر

من نوح نیم که روح روحم

آن روز گریخت از سنایی

آن توبه که گفت من نصوحم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها