0

غزلیات سنایی غزنوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۴۸
چهارشنبه 11 فروردین 1395  4:58 PM

هر که در بند خویشتن نبود

وثن خویش را شمن نبود

آنکه خالی شود ز خویشی خویش

خویشی خویش را وطن نبود

من مگوی ار ز خویش بی خبری

زان که از خویش مرده من نبود

در خرابات هر که مرد از خویش

تن او را ز من کفن نبود

ارنه‌ای مرده هر چه خواهی گوی

از همه جز منت سخن نبود

با سنایی ازین خصومت نیست

زین خصومت ورا حزن نبود

مست باش ای پسر که مستان را

دل به تیمار ممتحن نبود

راستی را همی چو خواهی کرد

نیستی جز هلاک تن نبود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها