0

غزلیات سنایی غزنوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۳۴
چهارشنبه 11 فروردین 1395  4:51 PM

نور تا کیست که آن پردهٔ روی تو بود

مشک خود کیست که آن بندهٔ موی تو بود

ز آفتابم عجب آید که کند دعوی نور

در سرایی که درو تابش روی تو بود

در ترازوی قیامت ز پی سختن نور

صد من عرش کم از نیم تسوی تو بود

راه پر جان شود آن جای که گام تو بود

گوش پر در شود آنجا که گلوی تو بود

هر که او روی تو بیند ز پی خدمت تو

هم به روی تو که پشتش چو به روی تو بود

از تو با رنگ گل و بوی گلابیم از آنک

خوی احمد بود آنجا که خوی تو بود

دیدهٔ حور بر آن خاک همی رشک برد

که بر آن نقش ز لعل سر کوی تو بود

کافهٔ خلق همه پیش رخت سجده برد

حور یا روح که باشد که کفوی تو بود

قبلهٔ جایست همه سوی تو چون کعبه از آن

قبلهٔ جان سنایی همه سوی تو بود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها