غزل شمارهٔ ۹۹
چهارشنبه 11 فروردین 1395 4:48 PM
با من بت من تیغ جفا آخته دارد
صبر از دل من جمله برون تاخته دارد
او را دلم آرامگهست و عجبست این
کارامگه خویش برانداخته دارد
صد مشعله از عشق برافروخته دارم
تا صد علم از حسن برافراخته دارد
جانم ببرد تا ندبی نرد ببازم
زیرا که دلم در ندبی باخته دارد
صد سلسله دارد ز شبه ساخته بر سیم
آن سلسله گویی پی من ساخته دارد
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.