0

غزلیات سنایی غزنوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۸۱
چهارشنبه 11 فروردین 1395  4:48 PM

ای سنایی خواجگی در عشق جانان شرط نیست

جان اسیر عشق گشته دل به کیوان شرط نیست

«رب ارنی» بر زبان راندن چو موسی روز شوق

پس به دل گفتن «انا الا علی» چو هامان شرط نیست

از پی عشق بتان مردانگی باید نمود

گر چو زن بی همتی پس لاف مردان شرط نیست

چون اناالله در بیابان هدی بشنیده‌ای

پس هراسیدن ز چوبی همچو ثعبان شرط نیست

از پی مردان اگر خواهی که در میدان شوی

صف کشیدن گرداوبی گوی و چوگان شرط نیست

ور همی دعوی کنی گویی که «لی صبر جمیل»

پس فغان و زاری اندر بیت احزان شرط نیست

چون جمال یوسفی غایب شدست از پیش تو

پس نشستن ایمن اندر شهر کنعان شرط نیست

ور همی دانی که منزلگاه حق جز عرش نیست

پس مهار اشتر کشیدن در بیابان شرط نیست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها