0

غزلیات سنایی غزنوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۸
چهارشنبه 11 فروردین 1395  3:32 PM

ای پسر عشق را بدایت نیست

در ره عاشقی نهایت نیست

اگرت عشق هست شاکر باش

که به عشق اندرون شکایت نیست

گر بنالی ز حال عشق ترا

علت عاشقی به غایت نیست

جهد کن جهد تا به عشق رسی

کانچه گفتم ترا کفایت نیست

ز عمل کام دل شود حاصل

درد را نزد من حکایت نیست

چون وصیت کنم به عشق ترا

که مرا نوبت وصایت نیست

عشق ما را ولایتی دادست

که کسی را چنان ولایت نیست

رایت خیل عشق فعل بود

عشق را نزد فعل رایت نیست

هر کرا عشق نیست در دل و جان

در دل و جان او هدایت نیست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها