0

غزلیات سنایی غزنوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۷
چهارشنبه 11 فروردین 1395  3:30 PM

تا بدیدم بتکده بی بت دلم آتشکدست

فرقت نامهربانی آتشم در جان ز دست

هر که پیش آید مرا گوید چه پیش آمد ترا

بر فراق من بگرید گوید این مسکین شدست

ای فراق از من چه خواهی چون بنفروشی مرا

جای دیگر ساز منزل نه جهان تنگ آمدست

تا مگر سنگین دلت را رحمت آید بر دلم

سنگ را رحمت نباشد این حدیثی بیهدست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها