0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۵۱
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:44 PM

ای میوه رسیده ز بستان کیستی

وی آیت نو آمده در شان کیستی؟

جانها گرفته‌اند تو را در میان چو شمع

جانت فدا تو شمع شبستان کیستی؟

هر کس به بوی وصل تو دارد دلی کباب

معلوم نیست خود که تو مهمان کیستی؟

جانها به غم فرو شده اندر هوای تو

باری تو خوش بر آمده جان کیستی؟

آن توایم ما همه بگذار آن همه

با این همه بگو که تو خود آن کیستی؟

سلمان مشو ز عشق پریشان و جمع باش

اول نگاه کن که پریشان کیستی؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها