0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۷۶
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:42 PM

تو در خواب خوشی، احوال بیماران چه می‌دانی؟

تو در آسایشی، تیمار بیماری چه می‌دانی؟

نداری جز دل آزاری و ناز و دلبری کاری

تو غمخواری و دلجویی و دلداری چه می‌دانی؟

تو چون یک شب به سودای سر زلف پریشانش

نپیمودی درازی شب تاری چه می‌دانی؟

برو زاهد چه پرهیزی ز ناز و شیوه چشمش؟

بپرس این شیوه از مستان تو هشیاری چه می‌دانی؟

دلا گفتم، غم خود خور که کار از دست شد بیرون

تو را غم خوردن است ای دل تو غمخواری چه می‌دانی؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها