0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۶۶
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:41 PM

تا توانی مده از کف به بهار ای ساقی

لب جوی و لب جام و لب یار ای ساقی!

نوبهارست و گل و سبزه و ما عمر عزیز

می‌گذاریم به غفلت مگذار ای ساقی!

موسم گل نبود توبه عشاق درست

تو به یعنی چه بیا باده بیار ای ساقی!

اگر از روز شمارست سخن روز شمار

چون منی را که در آرد به شمار ای ساقی!

شاهد و باغ و گل و مل همه خوبند ولی

یار خوش خوشتر ازین هر سه چهار ای ساقی!

آید از بوی سمن بوی بهشت ای عارف

خیزد از رنگ چمن نقش نگار ای ساقی!

جام نوشین تو تا پر می لعل است مدام

می‌کشد جام تو ما را به خمار ای ساقی!

بی‌نوایم غزلی نو بنواز ای سلمان

در خمارم قدحی نو زخم آرای ساقی!

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها