0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۴۸
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:40 PM

در خیل تو گشتیم، بسی از همه بابی

کردیم سوال و نشنیدیم جوابی

خوردیم بسی خون و ندیدیم کسی را

جز دیده که ما را مددی کرد به آبی

من نگذرم از خاک درت خاک من اینجاست

ای عمر تو بگذر اگرت هست شتابی

در شرح فراقت چه نویسم که نگنجد

شرح غم هجران تو در هیچ کتابی

در خواب خیال تو هوس دارم و کو خواب

ای بخت شبی بخش بدین یکدمه خوابی

جان خواست که در لطف به شکل تو بر آید

هم رنگی طاوس هوس کرد غرابی

دی مدعیی دعوت من که سلمان

تا کی ز خرابات چه آید ز خرابی

آمد به سرم عشق که مشنو سخن او

تو روی به ما کرده‌ای او روی به آبی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها