0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۳۹
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:39 PM

باز بیمار خودم ساختی و خوش کردی

خون من ریختی و جان مرا پروردی

شرط کردی که دل سوختگان را نبرم

دل من بردی و آن قاعده باز آوردی

خیز و چون گرد زنش دست به دامن نه چنان

کاستین بر تو فشاند تو ازو برگردی

جز صبا نیست بریدی که برد نامه به دوست

خنکا باد صبا گر نکند دم سردی

می‌روی گردئ صفت در عقب او سلمان

به ازان نیست که اندر عقب او گردی

زهر هجران چش اگر عارف صاحب ذوقی

ترک درمان کن اگر عارف صاحب ذوقی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها