0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۲۶
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:38 PM

گر مطربی رودی زند، بی می ندارد آبرو

ور بلبلی عیشی کند، بی گل ندارد رنگ و بو

آهنگ تیز چنگ و نی، بی می ندارد شورشی

شیرین حدیثی می‌کند، مطرب شراب تلخ کو؟

با رود خشک و رود زن، تا چند سازم ساقیا

آبی ندارد رود او، آبیش باز آور برو

چون دور دور من بود، پیمانه‌ای برده به من

من چون صراحی نیستم، کارم بجا می سر فرو

خوردن به کاس و کوزه می، باشد طریق زاهدان

رندان درد آشام را پیمانه باید یا سبو؟

من با می و معشوقه از دور ازل خو کرده‌ام

امری محال است این که من وین باز خواهم کرد خو

در راه او باید شدن گاهی به سر گاهی به پا

سلمان نخواهد شد به سر الا چنین در راه او

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها