0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۵۴
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:31 PM

کار دنیا نیست چندان کار و باری، گو مباش

اختیاری کو ندارد اختیاری، گو مباش

کار و بار روز بازار جهان هیچ است، هیچ

کار اگر این است، ما را هیچ کاری گو مباش

ما برون از شش جهت داریم عالی گلشنی

گر نباشد گلخنی بر رهگذاری گو مباش

گر سپهر از پای بنشیند، بخاری گو مخیز

ور زمین از جای برخیزد، غباری گو مباش

گر بخواهد ماند جان بر خاک، باری گوهرم

ور بخواهد رفت سر بر دوش، باری گو مباش

عارفان از نعمت دنیا و عقبی عاریند

گر نباشد این دو ما را نیست عاری، گو مباش

صد هزاران بلبل خوشگوست در باغ وجود

گر نباشد چون تویی سلمان، هزاری گو مباش

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها