0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۳۱
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:30 PM

نامم به زبان بردن، گیرم که نمی‌شاید

در نامه اگر باشد، سهو القلمی شاید

نظاره آن منظر، صاحب نظری باید

سرگشته این سودا، ثابت قدمی شاید

بر آب زند هر دم، این دیده نمناکم

نقش تو و جز نقشت، در دیده نمی‌شاید

چون با سر زلف توست، کار من شوریده

کار من اگر دارد، پیچی و خمی شاید

با ما نظری می‌کن، گه گاه که سلطان را

درباره درویشان، کردن کرمی‌شاید

چون گشت علم سلمان، در عشق میندازش

در خیلت اگر باشد، ما را قلمی شاید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها