0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۳۶
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:30 PM

ای عمر باز رفته، نمی‌آیی از سفر

وی بخفت خفته، هیچ نداری ز ما خبر

ما همچنان خیال تو داریم، در دماغ

ما همچنان جمال تو داریم، در نظر

از بوی تو هنوز نسیم است با صبا

وز روی تو هنوز نشانی است در قمر

سر می‌زنیم بر در سودای وصل و هیچ

از سر خیال وصل نخواهد شدن بدر

دل رفت و عمر رفت و روان رفت و بعد ازین

ماییم و آه سرد و لب خشک و چشم تر

رفتی و در پی تو نه تنها دل است و بس

جان عزیز نیز روان است، بر اثر

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها