0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۹۹
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:26 PM

اهل دل را به خرابات مغان ره ندهند

رخت تن را به سراپرده جان ره ندهند

سخن پیر مغان است که در دیر کسی

که سبک در نکشد رطل گران ره ندهند

خارج از هر دو جهان است خرابات آنجا

تا مجرد نشوی از دو جهان ره ندهند

ادب آن است که هر دل که بود منزل یار

هیچ اندیشه اغیار بدان ره ندهند

راه وحدت شنو از ناله مستان که چونی

قصه گویند و سخن را به زبان ره ندهند

راه سلمان به خرابات ندادند چه شد؟

همه کس را به خرابات مغان ره ندهند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها