0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۰۰
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:26 PM

خیال زلف تو چشمم به خواب می‌بیند

دلم ز شمع جمال تو تاب می‌بیند

کسی که چشمه آب حیات لعل تو دید

برون از آن همه عالم سراب می‌بیند

به غیر عشق تو در دیده هر چه می‌آید

نظر معاینه نقشش بر آب می‌بیند

ندیم چشمم از آن است چشم مخمورت

که در زجاجی چشمم شراب می‌بیند

خیالش از دل و چشمم نمی‌رود بیرون

کجا رود که شراب و کباب می‌بیند

دلا مگرد به عهدش قوی که عهد حبیب

خرد ضعیف چو عهد حباب می‌بیند

نهاد دل، همگی بر وفای او سلمان

نهاد خویش از آن رو خراب می‌بیند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها