0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۹۵
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:26 PM

با سر زلفش دلم، پیوند جانی می‌کند

با خیالش خاطرم، عیشی نهانی می‌کند

در هر آن مجلس که دارد چشم مستش قصد جان

جان اگر خوش بر نمی‌آید، گرانی می‌کند

زنده‌ای کو مرده‌ای را دید زیبا صورتی است

راستی در صورت خوش زندگانی می‌کند

جان فدای بوی آن آهوی چین کز سنبلش

بوستان هر نوبهاری بوستانی می‌کند

گر شکایت می‌کند جان من از چشمت، مرنج

خسته‌ای نالش ز عین ناتوانی می‌کند

می‌خورم جام غمی هر دم به شادی رخت

خرم آن کس کو بدین غم شادمانی می‌کند

جان سلمان از نشاط عارض جانان مدام

تازه عیشی از شراب ارغوانی می‌کند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها