0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۳۶
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:23 PM

یارم به وفا وعده بسی داد و جفا کرد

هر وعده که آنم به جفا داد، وفا کرد

مهر تو بر آیینه دل پرتوی انداخت

ماننده ماه نوم انگشت نما کرد

هر جور که دیدم ز جهان، جمله جفا بود

این بود جفایش که مرا از تو جدا کرد

مسکین سر زلفت که صبا رفت و کشیدش

بر بویش اگر مست نگشت از چه رها کرد؟

بر زلف تو تا این دل یکتا بنهادم

بار دل من زلف تو را پشت دوتا کرد

هرچند که چشم تو خدنگ مژه آراست

زد بر هدف سینه، بر آنم که خطا کرد

شد باد صبا بر دل من سرد از آن روز

کو رفت و حدیث سر زلفت همه جا کرد

سلمان اگر از عشق بنالد، مکنش عیب!

با او غم عشق تو چه گویم که چها کرد؟

بلبل مکن از گل گله بسیار، که آورد

صد برگ برای تو و کارت به نوا کرد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها