0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۲۳
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:19 PM

مسپار دل، به هر کس، که رخ چو ماه دارد

به کسی سپار دل را، که دلت نگاه دارد

بر چشم یار شد دل، که ز دیده، داد، خواهد

عجب ار سیه دلان را، غم داد خواه دارد

تو مرا مگوی واعظ، که مریز، آب دیده

بگذار تا بریزم، که بسی گناه، دارد

خبر خرابی من، ز کسی، توان شنیدن

که دلی خراب و حالی، ز غمش تباه دارد

من بی‌نوا بر گل، ره دم زدن، ندارم

حسدست بر هزارم، که هزار راه ندارد

تو به حسن پادشاهی، دل عاشقت رعیت

خنکا رعیتی کو، چو تو پادشاه دارد

به عذار و شاهد و خط، بستد رخت دل از من

چه دهم جواب آن کس، که خط و گواه دارد

نتوان دل جهانی، همه وقف خویش کردن

به همین قدر که لعل تو خطی سیاه دارد

به طریق لطف می‌کن، نظری به حال سلمان

که همین قدر توقع، به تو گاه گاه دارد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها