0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۹۶
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:18 PM

هر که چون سروم، گل اندامی نداشت

در جهان، از عیش خوش کامی نداشت

هر که در راهش، نشان را گم نکرد

در میان عاشقان، نامی نداشت

گفت، پیشت می‌فرستم، باد را

پیشم آمد، لیک، پیغامی نداشت

سرو خود را، با قدش می‌کرد راست

چون بدیدم، نیک اندامی نداشت

هر که سر، در پای منظوری بتاخت

راستی نیکو، سرآنجامی نداشت

دل به زلفت رفت، تا صیدست و دام

هیچ صیدی این چنین دامی، نداشت

کرد زاهد منع من، نشنید دل

پخته بود این دل، غم خامی نداشت

من لبت را، دل به رغبت داده‌ام

ورنه، با سلمان لبت وامی نداشت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها